جای خالی عزیز
سلام مامانی روز پنجشنبه ساعت ٧ غروب راه افتادیم برای مشهد شب تو تهران بودیم خوابیدیم و صبح حرکت کردیم صبحانه را تو پاکدشت خوردیم و بعد تو سمنان استراحت کرد بابا دوباره حرکت کردیم ولی بین راه ماشین خاموش شد و منتظر امداد خودرو بودیم بماند که چقدر تو اذیت کردی و لج گرفتی که خودت بری پایین بابا هم که عصبانی بود می گفت نباید از ماشین پیاده شین خلاصه بعد از یک ساعت ماشین درست شد و دوباره راه افتادیم و ساعت ١٠ رسیدیم مشهد هتل شامش تموم شده بود بیرون غذا خوردیم و خوابیدیم توی این فاصله همش عزیز و عمه پروانه و عمه مریم تلفن می زدن با تو صبحت می کردن .خلاصه هانی من ،قربونت برم باور کن حال و رمق ندارم بشاش باشم برات از خاطرات مشهد بن...
نویسنده :
مامان نیره
8:16